شورای دانش آموزی آموزشگاه هیأت امنایی بهار دانش شهرکرد

می توان گفت هدف از تشکیل شورای دانش اموزی اباد کردن و خوشحالی دانش اموزان مدرسه است. این تارنما هم برای ابادی و خوشحالی دانش اموزان دبستان بهار دانش می باشد

شورای دانش آموزی آموزشگاه هیأت امنایی بهار دانش شهرکرد

می توان گفت هدف از تشکیل شورای دانش اموزی اباد کردن و خوشحالی دانش اموزان مدرسه است. این تارنما هم برای ابادی و خوشحالی دانش اموزان دبستان بهار دانش می باشد

۵ مطلب با موضوع «ادبیات» ثبت شده است

سه شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۹، ۰۵:۴۱ ب.ظ

شعری از شاهنامه

شعری از شاهنامه 

به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد

خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی ده رهنمای

خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزنده ماه و ناهید و مهر

ز نام و نشان و گمان برترست
نگارنده‌ی بر شده پیکرست

به بینندگان آفریننده را
نبینی مرنجان دو بیننده را

نیابد بدو نیز اندیشه راه
که او برتر از نام و از جایگاه

سخن هر چه زین گوهران بگذرد
نیابد بدو راه جان و خرد

خرد گر سخن برگزیند همی
همان را گزیند که بیند همی

ستودن نداند کس او را چو هست
میان بندگی را ببایدت بست

خرد را و جان را همی سنجد اوی
در اندیشه‌ی سخته کی گنجد اوی

بدین آلت رای و جان و زبان
ستود آفریننده را کی توان

به هستیش باید که خستو شوی
ز گفتار بی‌کار یکسو شوی

پرستنده باشی و جوینده راه
به ژرفی به فرمانش کردن نگاه

توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود

از این پرده برتر سخن‌گاه نیست
ز هستی مر اندیشه را راه نیست

از آن پس که بسیار بردیم رنج
به رنج اندرون گرد کردیم گنج

شما را همان رنج پیشست و ناز
زمانی نشیب و زمانی فراز

چنین است کردار گردان سپهر
گهی درد پیش آرَدَت ، گاه مهر

گهی بخت گردد چو اسپی شموس
به نُعم اندرون زُفتی آردت و بؤس

بدان ای پسر کاین سرای فریب
ندارد ترا شادمان بی‌نهیب

نگهدار تن باش و آن خرد
چو خواهی که روزت به بد نگذرد

بدان کوش تا دور باشی ز خشم
به مردی به خواب از گنهکار چشم

چو خشم آوری هم پشیمان شوی
به پوزش نگهبان درمان شوی

به فردا ممان کار امروز را
بر تخت منشان بدآموز را

مجوی از دل عامیان راستی
که از جست‌ و جو آیدت کاستی

وزیشان ترا گر بد آید خبر
تو مشنو ز بدگوی و انده مخور

نه خسروپرست و نه یزدان‌پرست
اگر پای گیری سر آید به دست

بترس از بد مردم بدنهان
که بر بدنهان تنگ گردد جهان

سخن هیچ مگشای با رازدار
که او را بود نیز انباز و یار

سخن بشنو و بهترین یادگیر
نگر تا کدام آیدت دلپذیر

سخن پیش فرهنگیان سخته گوی
گه می نوازنده و تازه‌روی

مکن خوار خواهنده درویش را
بر تخت منشان بداندیش را

هرانکس که پوزش کند بر گناه
تو بپذیر و کین گذشته مخواه

همه داده ده باش و پروردگار
خنک مرد بخشنده و بردبار

چو دشمن بترسد شود چاپلوس
تو لشکر بیارای و بربند کوس

به جنگ آنگهی شو که دشمن ز جنگ
بپرهیزد و سست گردد به ننگ

وگر آشتی جوید و راستی
نبینی به دلش اندرون کاستی

ازو باژ بستان و کینه مجوی
چنین دار نزدیک او آب‌روی

چو بخشنده باشی گرامی شوی
ز دانایی و داد نامی شوی

تو پند پدر همچنین یاددار
به نیکی گرای و بدی باد دار

همی خواهم از کردگار جهان
شناسندهٔ آشکار و نهان

که باشد ز هر بد نگهدارتان
همه نیک نامی بود یارتان

ز یزدان و از ما بر آن کس درود
که تارش خرد باشد و داد پود

نیارد شکست اندرین عهد من
نکوشد که حنظل کند شهد من

بیا تا همه دست نیکی بریم
جهان جهان را به بد نسپرسم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۹ ، ۱۷:۴۱
سید محمدطاها رضوی
يكشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۹، ۰۵:۴۷ ب.ظ

شعری از حافظ

                                               شعری  زیبا از حافظ

 گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید

گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز خوبرویان اینکار کمتر آید

گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید

گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید

گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید

گفتم که نوش لعلت ما رابه آرزو کشت
 گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید

گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد
گفتا مگوی با کس تا وقت ان درآید

گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد
گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید حافظ

                                 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۹ ، ۱۷:۴۷
سید محمدطاها رضوی
پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۵۶ ق.ظ

زال

زال

زال 
سام از ھمسرش صاحب کودکی بسیار زیبا می‌شود. تمام موی

سر و مژگان و بدن او چون برف سفید بود. سام از ترس سرزنش

مردم کودک خود را به کوه البرز برد. جائی که سیمرغ لانه داشت

گذاشت، شاید سیمرغ کودک را بخورد. ولی به فرمان خدا، سیمرغ

آن طفل را حفاظت و بزرگ کرد. سال‌ھا گذشت، کودک بزرگ شد

با نشانی فراوان از پدر.
سام در خواب دید مردی بر اسبی تازی(عرب) نشسته و از سوی

سرزمین ھندوستان بسوی او می‌آید و مژده داد که فرزند تو زنده

است.
سام پس از نیایش با گروھی به سوی کوه البرز رفت. سیمرغ از

فراز کوه، سام و گروه او را دید و دانست که در پی کودک آمده‌اند.

سیمرغ نزد جوان بازگشت و داستان کودکی او را برایش تعریف

کرد و گفت اکنون سام پھلوان، سرافرازترین مرد جھان به جستجوی

تو آمده.
جوان چون سخنان سیمرغ را شنید، غمگین شد. اشک

از دیدگان فرو ریخت و به زبان سیمرغ پاسخ داد، زیرا

با انسانی ھمکلام نشده بود. سیمرغ گفت: امروز

نام تو را دستان نھادم. این را بدان که ھرگز تو را تنھا نخواھم گذارد

و تو را به پادشاھی می‌رسانم. من دل به تو بسته‌ام برای آنکه ھمیشه

با تو باشم تعدادی از پر خود را به تو می‌دھم تا اگر زمانی

سختی پیش آمد از پرھای من یکی را به آتش افکنی، در ھمان

زمان نزد تو خواھم آمد.
سیمرغ، دل دستان را رام کرد و او را بر پشت گرفت و نزدیک سام

بر زمین نشست. قبای پھلوانی آوردند و جوان پوشید و از کوه به زیر

آمدند و ھمه با ھم راھی ایرانشھر شده و به دیدن منوچھر رفتند.
منوچھر فرمانی نوشت که تمامی کابل و سرزمین ھند تا دریای سند

از زابلستان تا کنار رود ھمه از آن جھان پھلوان سام باشد.سام ھمراه

فرزندش دستان (زال) بعد از نیایش روانه سرزمین خود شدند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۹ ، ۱۱:۵۶
سید محمدطاها رضوی
چهارشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۳۷ ب.ظ

گردافرید


گردافرید
گُردآفرید نخستین شیرزن حماسه ملی ایران است. وی را می‌توان

نمونه زن اصیل ایرانی دانست. او در جنگاوری بی‌همتاست.
در رهسپاری سهراب از توران* به ایران، هنگامی که وی در

جستجوی پدرش رستم است، با او آشنا شدیم  در مرز

توران و ایران، دژی به نام سپیددژ هست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۹ ، ۲۲:۳۷
سید محمدطاها رضوی
يكشنبه, ۷ دی ۱۳۹۹، ۰۱:۱۳ ب.ظ

داستان های شاهنامه

 #رستم_و_تهمینه
روزی رستم برای شکار به نزدیکی‌های مرز توران* می‌رود، پس از شکار به خواب می‌رود. رخش که رها در مرغزار مشغول چرا بوده توسط چند سوار به سختی گرفتار می‌شود. رستم پس از بیداری از رخش اثری جز رد پای او نمی‌بیند. در پی اثر پای او به سمنگان می‌رسد. خبر رسیدن رستم به سمنگان سبب می‌شود بزرگان و ناموران شهر به استقبال او بیایند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۹ ، ۱۳:۱۳
سید محمدطاها رضوی