شورای دانش آموزی آموزشگاه هیأت امنایی بهار دانش شهرکرد

می توان گفت هدف از تشکیل شورای دانش اموزی اباد کردن و خوشحالی دانش اموزان مدرسه است. این تارنما هم برای ابادی و خوشحالی دانش اموزان دبستان بهار دانش می باشد

شورای دانش آموزی آموزشگاه هیأت امنایی بهار دانش شهرکرد

می توان گفت هدف از تشکیل شورای دانش اموزی اباد کردن و خوشحالی دانش اموزان مدرسه است. این تارنما هم برای ابادی و خوشحالی دانش اموزان دبستان بهار دانش می باشد

جمعه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۹، ۰۷:۴۳ ب.ظ

سلام بر امیر المومنین

السلام علیک یا امیرالمومنین یا علی سیدنا و مولانا


یکى از اصحاب خاصّ امام علىّ صلوات اللّه و سلامه علیه به نام اصبغ بن نباته حکایت می نماید:
روزى در محضر امام علیه السلام نشسته بودم که ناگهان غلام سیاهى را آوردند؛ که به سرقت متّهم بود.
هنگامى که نزد حضرت قرار گرفت ، از او سؤال شد: آیا اتّهام خود را قبول دارى ؟؛ و آیا سرقت کرده اى ؟
غلام اظهار داشت : بلى اى سرورم ! قبول دارم ، حضرت فرمود: مواظب صحبت کردن خود باش و دقّت کن که چه مى گوئى ، آیا واقعا سرقت کرده اى ؟غلام عرضه داشت : آرى ، من دزد هستم و سرقت کرده ام .
امام علیه السلام غلام را مخاطب قرار داد و فرمود: واى به حال تو، اگر یک بار دیگر اعتراف و اقرار کنى ؛ دستت قطع خواهد شد، باز دقّت کن و مواظب گفتارت باش ، آیا اتّهام را قبول دارى ؟ و آیا سرقت کرده اى ؟
در این مرحله نیز بدون آن که تهدید و زورى باشد، گفت : آرى من سرقت کرده ام ؛ و عذاب دنیا را بر عذاب آخرت مقدّم مى دارم .
در این لحظه حضرت دستور داد که حکم خداوند سبحان را جارى کنند؛ و دست او را قطع نمایند.
اصبغ گوید: چون طبق دستور حضرت ، دست راست غلام را قطع کردند، دست قطع شده خود را در دست چپ گرفت و در حالى که از دستش خون مى ریخت ، بلند شد و رفت ؛ در بین راه شخصى به نام ابن الکوّاء به او برخورد و گفت : چه کسى دستت را قطع کرده است ؟
غلام در پاسخ چنین اظهار داشت : سیّد الوصیّین ، امیر المؤ منین ، حجّت خداوند، شوهر فاطمه زهراء سلام اللّه علیها، پسر عمو و خلیفه رسول اللّه صلوات اللّه علیه (1) دست مرا قطع نمود.
ابن الکوّاء گفت : اى غلام ! دست تو را قطع کرده است و این همه از او تعریف و تمجید مى کنى و ثناگوى او گشته اى ؟! غلام در حالتى که خون از دستش مى ریخت گفت : چگونه از بیان فضایل مولایم لب ببندم و ثناگوى او نباشم ؛ و حال آن که گوشت و پوست و استخوان من با ولایت و محبّت او آمیخته است ؛ و دست مرا به حکم خدا و قرآن قطع کرده است .
وقتى این جریان را براى امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام مطرح کردند، به فرزند خود حضرت مجتبى سلام اللّه علیه فرمود: بلند شو و برو آن غلام را پیدا کن و همراه خود بیاور.
پس امام مجتبى علیه السلام طبق دستور پدر حرکت نمود و غلام را پیدا کرده و نزد آن حضرت آورد؛ و حضرت به او فرمود: دست تو را قطع کرده ام و از من تعریف و تمجید مى کنى ؟!
غلام عرضه داشت : بلى ، چون گوشت ، پوست و استخوانم به عشق ولایت و محبّت شما آمیخته است ؛ مى دانم که دست مرا طبق فرمان خداوند متعال قطع کرده اى تا از عذاب و عقاب الهى در آخرت در امان باشم .
اصبغ افزود: حضرت با شنیدن سخنان غلام ، به او فرمود: دستت را بیاور؛ و چون دست قطع شده او را گرفت ، آن را با پارچه اى پوشاند و دو رکعت نماز خواند؛ و سپس اظهار نمود: آمّین ، بعد از آن ، دست قطع شده را برگرفت و در محلّ اصلى آن قرار داد و فرمود: اى رگ ها! همانند قبل به یکدیگر متّصل شوید و به هم بپیوندید.
پس از آن ، دست غلام خوب شد؛ و دیگر اثرى از قطع و جراحت در آن نبود؛ و غلام شکر و سپاس خداوند متعال را بجاى آورد و دست و پاى امام علیه السلام را مى بوسید و مى گفت : پدر و مادرم فداى شما باد که وارث علوم پیامبران الهى هستید.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۱/۱۰
سید محمدطاها رضوی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی